حکایت بر سر زدن وی وی جوجو
الهی مامی فدات بشه هانییییییییییییییییی میبینم چند وقته میزنی تو سر خودت و سرتو میبری لای پاهات نگو جیگر طلای مامی میخواد حرف بزنههههههههههههههههههههههههه دورت بگردمممممممممممممممممم هوارررررررررررررر تا بوسسسسسسسسسسسسسسس یه چیزم بگم که جمعه شب دهن من و بابا رو سرویس کردی نمیخوابیدی یه بند جیغغغغغغغغغغغ و گریهههههههههه قربون اشکات بابایی از دستت کلافه شد پشتشو داد بهت و خوابید.بخاری روشن بود رفتی طرفش .لی ازش ترسیدی اخه بابایی بهت یاد داده. بعد یهو گفتی بووَ واییییییییییییییییی بابایی ماچتتتتت کرد دل منم غششششششششش رفت واست دورت بگردم شیرینی زندگیممممممم خدایا ازت ممنونم که ویانارو به ما دادی اونو واسمون سالم...
نویسنده :
مرمری
20:28